سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 127388 | بازدیدهای امروز: 59| بازدیدهای دیروز: 2
درباره خودم

حبیکه : دو هفته نامه دانشجویی علم آموزان حدیث
مدیر وبلاگ : دانشجویان دانشکده علوم حدیث[81]
نویسندگان وبلاگ :
محمد حسین ورشادی[2]
محو (@)[22]

سیدحمیدهاشمیان (@)[10]

عرفان حائری (@)[10]

عبد عاصی (@)[10]

ملتمس دعا (@)[10]

ایران (@)[6]

آشنا (@)[10]

محمدجوادشاهرودی (@)[12]

خانم منتظری (@)[10]

داود صفیری (@)[6]

یاس کبود (@)[10]

آقای فتحی (@)[2]


لوگوی وبلاگ
مطالب قبلی
مطالب قبلی
لینک های دوستان
اشتراک
 
موسیقی وبلاگ
یاهو

 

مناجات

 

بارالها  ...

دوری تا به کی ؟

اشک و هجران تا به کی ؟

آیا راهی هست ؟؟؟

راه وصل کجاست ؟؟؟

مهربانا نسیمهای رحمتت دم به دم صورتم را می نوازد .

صدای خوش محبتت تارهای قلبم را به حرکت وامیدارد .

نور و روشناییت چشمانم را خیره میکند .

و امید رسیدن را در دلم زنده مینماید .

ولی آیا این منم ؟

من؟

مگر من شایستگی محبت و کرم تو را دارم ؟

من ؟

من که تنها غمهایم را با تو قسمت میکنم .... من که تو را تنها برای خود میخواهم ....

من که تنها هدیه ای که به درگاهت تقدیم میکنم شرمندگیست ....

اما.... معبودم تویی واز کریمی چون تو جز محبت و لطف توقعی نیست .

خدایاااا چقدر رئوف و چه قدر صبوری ....

مرا در دریای گناه غوطه ور میبینی و همچنان بر من مهربانانه مینگری ...

ای مهربانترین مهربانان ....

ای آفریننده عشق ...

قلبم را از عشقت لبریز گردان .

 دستم را بگیر . دستم را بگیر . دستم را بگیر .

 دستان سرد و خالی ام به گرمای دلنشین دستانت محتاج است .الهی ...

الهی ...ای یگانه هستی ....این منم که با تمام شرمساری در پیشگاهت ایستاده است .

این منم که روی سیاهم را از بلند کردن ...و چشمانم را از نگاه کردن به سویت بسته ام .

آه .....

معبودا ...آه...

ای کاش خاک میشدم ...ای کاش ذره میشدم . ...ولی..... در مقابل دیدگانت ...حریم ملکوتی ات را نمی شکستم .

بارالها تپشهای قلبم تو را میخواند ....

معبودا چشمان بارانی ام تو را می جوید ...

ای نور ....

پرتویی از نورت را بر دلم بفرست تا سیاهیش را بزداید ...

نگارم .... آیا نگاهت را به خسته ای غرقه در گناه نیز میدوزی ؟؟؟

مهربانا .....آیا همچنان مهرت را نثار من نا مهربان میکنی ؟؟؟

میدانم .میدانم . میدانم .

اشک چشمانم ... لرزش دستانم.. ذره ذره وجودم بشارت میدهد که مهرت را بر دلم گسیل داشته ای .

معبودا ...

تو که لحظات گناهان بزرگ مرا نظاره کرده ای  ایا ممکن است این بار هم  پشیمانی قلبم را  نظاره کنی ؟

ای مهربانترین

 مرا دریاب ، مرا دریاب ، مرا دریاب ....

روزها میگذرد . عمرم رو به تباهیست .

پس رسیدن به چه معناست ؟؟؟

آیا اصلا وصل معنایی دارد؟؟

آیا وصلی در کار است ؟

من که آرزوی رسیدن هم برایم محال مینماید ....

اما ...

یا رب یا رب یا رب ....

 مرا در راه رسیدن قرار بده و قدمهایم را در این راه به حرکت وادارکن و در این راه بمیران ... 

راهی که خوبان و مقربان درگاهت آنرا طی کرده اند و به لقاء تو نائل گشته اند ....

خدایا! مرا به فروغ نشاط‏انگیز عزت خویش بپیوند، تا تنها شناساى تو باشم و از غیر تو روى برتابم و تنها از تو ترسم و بیم تو داشته باشم ...

 

 آمین یا رب العالمین

سردبیر بخش مناجات_آشنا




نویسنده: آشنا(جمعه 85/1/18 :: ساعت 5:14 عصر)

لیست کل یادداشت های این وبلاگ